سیاحت غرب

سیاحت غرب قسمت هفتم

سیاحت غرب قسمت هفتم دیدم که آنان رفتند و من و هادی تنها ماندیم و حجره مثل اوّل کوچک و بی دستگاه سلطنتی شد. به هادی گفتم: من دوباره به…

سیاحت غرب قسمت ششم

هنگامی که به هوش آمدم، دیدم سر مرا هادی به زانو گرفته است. گفتم: هادی، ببخش! حالی ندارم که برخیزم و در این بی‌ادبی معذورم! تمام اعضایم شکسته و هنوز…

سیاحت غرب قسمت پنجم

سیاحت غرب قسمت پنجم چیزی نگذشت احساس کردم که دو نفر، یکی خوش صورت و دیگری زشت و کریه منظر، در یمین (راست) و یسار (چپ) سر من نشسته‌اند، و…

سیاحت غرب قسمت چهارم

سیاحت غرب قسمت چهارم از شدّت وحشت و اضطراب از هوش رفتم و در آن حال کأنّه مُلهَم شدم (چیزی به من الهام شد) و به صورت ضعیف و در…

سیاحت غرب قسمت سوم

به مجرّد خطور و الهام این فکر، قلبم قوّت گرفت و زبانم باز شد. چون سکوت و بی جوابی من به طول انجامیده بود، آن دو سؤال کننده با غیظ…

سیاحت غرب قسمت دوم

با حال غربت و وحشتِ فوق‌العاده و یأس از غیر خدا بالا سر جنازه نشستم. کم‌کم دیدم قبر می‌لرزد و از دیوارها و سقف لَحَد(۱۳) خاک می‌ریزد، بخصوص از پایین…

سیاحت غرب قسمت اول

*… و من مُردم. پس دیدم ایستاده‌ام و بیماریِ جسمی که داشتم، ندارم و تندرستم، و خویشان من در اطراف جنازه برای من گریه می‌کنند، و من از گریه آنها…

کلیپ های اثر گذار یاد مرگ (سیاحت غرب تصویری)

کلیپ های اثر گذار یاد مرگ. در انتظار همه ماست و راه فراری از آن، هرگز وجود ندارد. ما پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها، عمه‌ها و عموها، والدین، دوستان، معلمان و همسایه‌هایمان…