توضیحات
کتاب صوتی هنر شفاف اندیشیدن
این کتاب ارائه راهکارهای عملی با مثالهای داستانی است که به خواننده کمک میکند اندیشه خود را از تفکرات گمراه کننده و غیر واقعی رها کند.
«آیا تا به حال… زمان صرف چیزی کردهای که در آینده احساس کنی ارزشش را نداشته؟ به انجام کاری که میدانی برایت مضر است اصرار کردهای؟ سهام خود را خیلی زود یا خیلی دیر فروختهای؟ موفقیت را نتیجهی کار خود و شکست را نتیجهی تاثیر عوامل بیرونی دانستهای؟
روی یک اسب به اشتباه شرط بستهای؟ اینها نمونههاییاند از خطاهایی که همهی ما در تفکر روزمرهی خود دچارشان میشویم. اما با شناخت چیستی آنها و دانستن نحوهی شناساییشان، میتوانیم از آنها دوری کنیم و تصمیمهای هوشمندانهتری بگیریم.»
کتاب صوتی هنر شفاف اندیشیدن به شما کمک خواهد کرد که بدانید در طول روز چه تصمیمات سادهلوحانه و غیرمنطقیای میگیرید.
شما خود را انسانی منطقی و هوشمند فرض میکنید. انسانی که به تواناییهایاش اشراف کامل دارد. متاسفانه باید بگوییم که برخلاف تصورتان اینگونه نیستید! اما نگران نباشید، شما تنها نیستید. همهی ما در طول زندگی کم و بیش تصمیمات غیرمنطقی و سادهلوحانه میگیریم که با تصور ذهنی ما از خودمان قرابتی ندارند.
مغز ما آش در هم جوشی از حسابگریهای غریزی و تخمینی است. کارکرد این جنس از تخمین زدن و حسابگری برای اجداد اولیهمان این بود که بتوانند خود را از گزند حیوانات وحشی دور نگه دارند و تولیدمثل کنند. امروزه اما این جنس از حسابگری غریزی، بیش از آنکه به ما کمک کند، دردسرساز شده است. در این کپسول سعی داریم شما را با مصائبی که هرروز به واسطهی این حسابگری غریزی گریبانگیرتان میشود، آشنا و به شما کمک کنیم که بتوانید کنترل آگاهانهتری بر این جنس تصمیمات ناخودآگاه داشته باشید
آنچه در بالا خواندید، بخشی از خلاصهی کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» (The Art of Thinking Clearly) است که نویسندهی مطرح سویسی، «رولف دوبلی» (Rolf Dobelli) آن را نوشته و «عادل فردوسیپور» آن را ترجمه کرده است.
هنر شفاف اندیشیدن سومین کتاب فردوسیپور است که امسال از سوی «نشر چشمه» وارد بازار کتاب شد. این کتاب توانست در روزهای ابتدایی بیستوهشتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، به پرفروشترین کتاب این انتشارات مبدل شود.
فردوسیپور در مقدمه بر ترجمهی فارسی این کتاب میگوید: «تصور کنید در زمین هیچ خطایی اتفاق نمیافتاد. آن وقت واژهای به نام پنالتی، اخطار و اخراج هم معنا نداشت. اشکها و لبخندها محو میشدند و زیبایی فوتبال هم رنگ میباخت. آدمها شبیه رباتهای برنامهریزیشده بودند که وظیفهشان بردن بدون کوچکترین اشتباه بود.
حالا تصور کنید که در این جهان پهناور که هزاران زمین فوتبال را در خود جای داده، قرار میشد هیچ انسانی دچار خطا و اشتباهی نشود؛ آیا جهان بهتری داشتیم؟ جنگافروزیها به پایان میرسید؟ جرم و جنایت از صحنهی روزگار محو میشد؟ انسانها با یکدیگر روابط بهتری برقرار میکردند؟ پاسخ به این پرسشها و پیشبینی جهانی که هرگز تجربهاش نکردهایم، کار دشواری است؛ اما آنچه قابل پیشبینی است، آن است که هر چه بیشتر خطاهای خود را بشناسیم، رویکرد بهتری به زندگی خود خواهیم داشت. از آنجا که خطاهای بشری در طول حیاتش از الگوهای مشابهی پیروی میکنند، امکان شناختن آنها نیز امری ممکن است.»