توضیحات
بخشی از کتاب
پدرم یازده سال پیش از دنیا رفت. در آن زمان من چهار سال بیشتر نداشتم و در خواب هم نمیدیدم که روزی بتوانم دوباره با او ارتباط برقرار کنم. اما حالا قرار است هر دو باهم کتابی بنویسیم. اینها اولین سطرهای این کتابند که من به تنهایی به روی کاغذ میآورم اما به زودی پدرم نیز مرا همراهی میکند. زیرا او حرفهای بیشتری برای گفتن دارد. نمیدانم که در دنیای واقعیات چهقدر پدرم را به خاطر میآورم. احتمالاً فقط فکر میکنم که او را به خاطر میآورم چراکه در بیشتر مواقع عکسهایش را تماشا میکنم. اما فقط از واقعیبودن یک خاطره اطمینان کامل دارم و آن هم زمانی اتفاق افتاد که من و پدرم در تراس نشسته بودیم و ستارهها را تماشا میکردیم …
خلاصه داستان
زمان: قرن بیستم میلادی
مکان: نروژ، شهر اسلو
“جرج” پانزده ساله که پدرش را در چهار سالگی از دست داده است، ۱۱ سال پس از مرگ او، به نوشته ای دست پیدا می کند که پدرش قبل از مرگ خطاب به او نوشته است. در این نوشته پدر از عشقش به دختری می گوید که در برخورد اول کاپشنی نارنجی رنگ به تن دارد و پاکتی پرتقال در بغل …
معرفی کتاب
کتاب دختر پرتقالی نوشته ی یوستین گوردر نویسنده مشهور نروژی است. این داستان نیز مانند داستان های دیگر گاردر تقریبا دو نوع داستان را در دل خود دارد که در آخر باز می توانند مکمل هم شوند. این یکی از برجسته ترین ویژگی های داستان های گوردر است. مانند دنیای سوفی، مرد داستان فروش و ….
دختر پرتقالی، گفتگوی فلسفی و شاعرانه بین پدر و پسری است که در دو زمان مختلف زیستهاند. پدر ماجرای آشنایی با دختری را به شیوهای جذاب برای پسرش بازگو میکند و پسر با خواندن یادداشتهای پدرش دید جدیدی نسبت به زندگی پیدا میکند. از لحاظ موضوعی اساس داستان بر محور چند سوال و داستانی عاطفی و عشقی می گذرد. دختر پرتقالی از قبیل عشق های تکراری و نرسیدن های لیلی و مجنون نیست، بلکه عشق انسان هایی را بیان می کند که زندگی کاملا معمولی و البته کمی پرتقالی دارند. عشقی که با هزار راز و پرسش و داستان پردازی آغاز می شود و خواننده را در جریان زوایا و سوالات دیگری درباره ی زندگی معمول و روزمره مان قرار می دهد. سوالی که شاید همه مان به آن فکر کرده باشیم. این که ما فقط یکبار در این دنیا زندگی می کنیم و اگر بنا بر انتخاب ما بود آیا زندگی در زمین را انتخاب می کردیم یا نه؟
گوردر نویسنده ای روح باور است و امیدوار! امیدوار از این جهت که اگرچه باور داشتن به برخی اقتضائات ماوراءالطبیعه سخت است؛ اما پروراندن این رویاهای محال را مولفه ای از امید داشتن می داند. مثلا در بخشی از نامه پدر با عنایت به بازی های کامپیوتری که پس از مردن در آنها امکان زنده شدن مجدد و شروع مجدد بازی وجود دارد، از خودش می پرسد که مگر می شود چنین فرصت هایی برای روحمان وجود نداشته باشد؟ و بعد خود پدر این گونه پاسخ می دهد که: شخصاً اعتقادی به این موضوع ندارم. واقعاً اعتقاد ندارم. ولی رویای چیزی محال را در سر پروراندن هم نام مخصوص خودش را دارد که ما به آن امید می گوییم. و برداشت من از نوشته هایش هم چنین است که از نظر او داشتن این امید، زندگی را قابل تحمل تر می کند.