سیاحت غرب قسمت ششم

هنگامی که به هوش آمدم، دیدم سر مرا هادی به زانو گرفته است. گفتم: هادی، ببخش! حالی ندارم که برخیزم و در این بی‌ادبی معذورم! تمام اعضایم شکسته و هنوز نفسم به راحتی بیرون نمی‌آید. سخنم بریده بریده بیرون می‌آمد، و صدایم ضعیف شده و اشکم نیز جاری بود، کأنّه از جدایی هادی گله‌مند بودم که در نبود او اوّلین فشار را دیدم.

دیگر آنکه: خطرات این عالم از جانب خود شماست؛ چون این قفسه که خیال کردی از هفت جوش است، از اخلاق ذمیمه (زشت) انسان (که با نیش غضب به یکدیگر جوش خورده و در جهان مادّی روح انسان را فرا گرفته‌اند) ترکیب یافته و در این جهان به صورت قفسه جلوه‌گر شده و ممکن است هزار جوش باشد، چون اصل خوی‌های زشت سه تاست: آز (افزون‌طلبی)، منائی (کبر و غرور) و رشک بردن (حسد داشتن)(۳۹) که اوّلی آدم‌علیه السلام را از بهشت بیرون نمود، و دومی شیطان را مردود ساخت، و سومی قابیل را به جهنم برد؛ ولی این سه تا، هزاران شاخ و برگ پیدا می‌کنند، و در زیادی و کمی نسبت به اشخاص تفاوت کلّی دارند.

کلیپ سرا وب‌سایت

نظرات بسته شده است.