حکایت های غفلت


حکایت های غفلت

حکایت غفلت,حکایت های غفلت,حکایت در مورد غفلت حکایت غفلت
 

اولین حکایت حال غافلان:
مرحوم ملا احمدنراقى در اشعارى پر محتوا با بیان تمثیلى، حال غافلان را بیان میکند که مضمون اشعار به این صورت است:
اى غافل بیخبر! داستان بیخبرى و غفلت داستان آن مردى را میماند که در بیابانى هولناک شیر درنده مستى به او حمله برد.

آرى، کسى که از خدا و حق دور بماند در بیابان زندگى با صد خطر روبرو میشود. آن مرد براى نجات از حمله شیر به چاهى پناه برد که طنابى در آن آویخته بود، طناب را گرفت و وارد چاه شد و شیر هم سر چاه متوقف گشت تا با بیرون آمدن او به او حمله کند.

در وسط چاه چشمش به اژدهایى افتاد که در عمق چاه براى طعمه دهان گشوده است.

در حالى که غرق ترس و وحشت شده بود، صدایى توجه او را جلب کرد. دید دو موش مشغول جویدن طناب‏اند. آن مرد خود را از بالا و پایین چاه و در کنار کار آن دو موش در خطر حتمى دید، ناگهان چشمش به انبوهى زنبور افتاد که در کمرگاه چاه عسل اندوخته ‏اند، با دیدن عسل شیرین خاک‏ آلود که در حقیقت زهر تلخ دنیاى هلاک‏ کننده بود به سوى عسل دست برد تا از آن عسل تناول کند و در حال خوردن عسل از شیر و اژدها و دو موش که رشته عمرش را قطع میکردند، غافل و بیخبر ماند؛ با خوردن عسل از نیش زنبورها هم در امان نبود.

هست این دنیا چَه و عمرت رسن‏
روز و شب هستند موشان بى‏سخن‏
رشته عمر تو را لیل و نهار
پاره سازد لحظه لحظه تار تار
اژدها قبر است بُگشوده دهان‏
منتظر تا پاره گردد ریسمان‏
مرگ باشد شیر مست پر غرور
تا کشد جان تو را از تن به زور
مال دنیا انگبین و اهل آن‏
جمله زنبورند نى بل برغمان‏
از پى این شهد زهرآلوده چند
در جدل با ریش مالان اى لوند
شهد نبود زهر جانفرساست این‏
نوش نبود نیش درد افزاست این‏
مهر تابان نیستند این دوستان‏
دشمنانند اى برادر دشمنان‏
زاهل دنیا تا توانى اى عزیز
میگریز و میگریز و می‏گریز

آرى، غفلت از خدا و بى‏توجهى به آخرت و فراموشى حقایق و دورى از صفات عالى انسانى، آدمى را- مرحوم ملا احمد نراقى در اشعار بالا فرمود- گرفتار دام خطر کرده‏ و دست انسان را از دامن سعادت جدا خواهد کرد .

دومین حکایت غفلت:

حکایت غفلت,حکایت های غفلت,حکایت های جالب در مورد غفلت حکایتی جالب در مورد غفلت
 

حکایت غفلت، حکایت آن سه فیلسوفی است که در ایستگاه راه آهنی منتظر ورود قطار بودند. آنها آنقدر گرم بحث و جدل بودند که غافل از ورود قطار شدند. لحظه ای که قطار خواست ایستگاه را ترک کند دو نفر از آنها با عجله خود را به درون قطار رساندند. نفر سوم اما که خیلی هم عجله داشت نتوانست سوار شود. از بس که ناراحت بود گریه میکرد، باربری که ماجرای آنها را از نزدیک مشاهده کرده بود به وی نزدیک شد و به او دلداری داد وگفت خدا را شکر که حداقل دونفر از شما سوار قطار شد. فیلسوف به جا مانده گفت: مشکل همین جاست. آن دو نفر برای بدرقه من آمده بودند من ماندم و آنها رفتند. مطمئناً آنها هم در قطار دارند مانند من گریه می کنند. بله قطار زندگی در حرکت است چه سوار بشوی یا نشوی آن می رود وغفلت از آن قابل جبران نیست.

سومین حکایت غفلت:

حکایت غفلت,حکایت در مورد غفلت,حکایت های جالب در مورد غفلت حکایت خواندنی در مورد غفلت و نادانی

 
شاگردی از معلّم پرسید: « چرا اشخاص نفهم را به گاو تشبیه می کنند؟»
معلّم پاسخ داد : « روزی یک نفر به باغ وحش رفت و دید همه حیوانات می خندند غیر از گاو . روز دیگر ، باز به آنجا رفت و مشاهده نمود که گاو می خندد و سایر حیوانات ، ساکت هستند . وقتی از مسئول باغ وحش جریان را پرسید ، او گفت :دیروز ، میمون لطیفه ای برای حیوانات تعریف کرده بود که همه حیوانات خندیدند ، اما این گاو تازه امروز فهمیده و دارد می خندد!»
فیلسوف شهیر «الکوت» می گوید :
غفلت از نادانی خود ، دردی است که نادان ها به آن گرفتارند.
«مولوی» هم با نگاهی ژرف می سراید :
گوش را اکنون ز غفلت پاک کن
استماع هجر آن غمناک کن

 

گردآوری: بخش سرگرمی بیتوته

 

کلیپ سرا وب‌سایت

نظرات بسته شده است.