اشعار زیبا درباره شهادت حضرت عباس علیه السلام

اشعار زیبا درباره شهادت حضرت عباس علیه السلام

نوحه حضرت ابوالفضل (ع)

 

کنار علقمه محشر به پا شد

امید خیمه ها اخر فدا شد

علم افتاد بر روی زمین و

دو دست ساقی از پیکر جدا شد

برادر غرق خونه برادر نیمه جونه

برادر کاکلش اتش فشونه

یکی تو اسمونا نوحه خونه

امون از بی وفایی زمونه

تویی که از غم زینب هلاکی

منم که از غمت قدم کمونه

برادر روی خاکه برادر سینه چاکه

برادر از غم خیمه هلاکه

 

داره از نیزه ها بارون می باره

زمین از خون ساقی لاله زاره

خبر بر شاه مظلومون رسونید

که ساقی یک تن و دشمن هزاره

برادرغصه داره برادر بی قراره

شده مشک برادر پاره پاره

برادر خواهرت چشم انتظاره

خبر از حال و روز تو نداره

اگه که بر نگردی خواهرت رو

بلا تکلیفی از پا در میاره

برادر نا امیده به خاک و خون تپیده

علم افتاده با دست بریده

 

اگه سردار من سقا نمیشد

حریفی روبروش پیدا نمیشد

اگه بودش قدم تا نمیشد

پای دشمن به خیمه وا نمیشد

برادر مرده مرده برادر مرده درده

هنوز تو خیمه میگن بر می گرده

اونایی که نیومد پیکراشون

هنوزم چشم به راهن مادراشون

شهیدای ابالفضلی هنوزم

میخونن روضه مادرها براشون

شهیدم برنگشته شهیدم تو بهشته

شهیدم حرفش و با خون نوشته

 

اشعار شهادت حضرت ابوالفضل العباس, شهادت حضرت ابوالفضل

شعر شهادت حضرت اباالفضل (ع)

 

بی برادر شده ام واویلا       بی دلاور شده ام واویلا

بی علمدار شدم واویلا      بی مددکار شدم واویلا

بی برادر شدم و بی یاور

رفته از دست حرم آب آور

ساقی تشنه لب نام آور

کِی کنم این غم جانکاه باور

عباس شیر کربلا          شیر دلیر کربلا

ماه منیر کربلا          ساقی و میر کربلا

علقمه صحنه محشر گشته

مقتل ساقی لشکر گشته

یاس بی دستم پرپر گشته

چشمم از خون دلم تر گشته

بی تکاور شده ام واویلا  بی دلاور شده ام واویلا  واویلا

بی برادر شده ام واویلا   بی دلاور شده ام واویلا  واویلا

 

بی برادر شده ام واویلا       بی دلاور شده ام واویلا

بی علمدار شدم واویلا      بی مددکار شدم واویلا

بی برادر شدم و بی همدم

می چکدخون ز دوچشمم نم نم

تشنه دیدم به کنار علقم

جانش از سینه برون شد کم کم

عباس شیر کربلا          شیر دلیر کربلا

ماه منیر کربلا          ساقی و میر کربلا

بر سر نعش گُل آزادم

گریه کردم به زمین افتادم

بعد او کی بکند امدادم

تا به کیوان برسد فریادم

بی تکاور شده ام واویلا  بی دلاور شده ام واویلا  واویلا

بی برادر شده ام واویلا   بی دلاور شده ام واویلا  واویلا

 

بی برادر شده ام واویلا          بی دلاور شده ام واویلا

بی علمدار شدم واویلا          بی مددکار شدم واویلا

نقش صحرای بلا گردیده

مشک و پرچم که رها گردیده

دستش از شانه جدا گردیده

فرقش از کینه دوتا گردیده

عباس شیر کربلا          شیر دلیر کربلا

ماه منیر کربلا          ساقی و میر کربلا

بعد آن لاله رخ حیدر خو

کودکانم شده اند بی عمّو

همه پرسند که پدر عمّو کو ؟

بی کسی جلوه کند از هر سو

بی تکاور شده ام واویلا  بی دلاور شده ام واویلا  واویلا

بی برادر شده ام واویلا   بی دلاور شده ام واویلا  واویلا

 

بی برادر شده ام واویلا          بی دلاور شده ام واویلا

بی علمدار شدم واویلا          بی مددکار شدم واویلا

در غمش سینه زارم سوخته

شعله در جان و تنم افروخته

غصه در پیکره ام اندوخته

اصغرم دیده به راهش دوخته

عباس شیر کربلا          شیر دلیر کربلا

ماه منیر کربلا          ساقی و میر کربلا

عشق طفلان حسین عمو بود

مایه شوق صغیران او بود

سروری بود و حقیقت گو بود

مرد حق بود و فقط حق جو بود

بی تکاور شده ام واویلا  بی دلاور شده ام واویلا  واویلا

بی برادر شده ام واویلا   بی دلاور شده ام واویلا واویلا

شاعر : محمدرضا سروری

اشعار درباره ابوالفضل

 

 

خـداحافـظ امیـر باوفایـم

علـمـدار رشیـد بـاخـدایـم

یل نـام آور گلگـون لـوایـم

گل صـدپـارهخشکیده نایـم

 

خـداحافـظ یـل ببـریده دسـتـم

ببیـن در ماتـمِ رویـت شکستـم

خـدا دانـد  چه حالی شد نصیبـم

در آن وقتی که چشمان تو بستـم

 

گـل حیــدرنشـانِ مـهـربـانـم

امیـد سیـنـه هـای کـودکـانـم

در آغوشم سپردی جان به جانان

سـرِ نعشـت شنـو آه و فغـانـم

 

سپهدارم ، علمـدارم ، خداحافـظ امیرم

تقاصت را من از این دشمـن ملعون بگیرم

خـداحافـظ امیـر باوفایـم

خـداحافـظ گـلِ صـدپـاره مــن

 

قتـیـل دشـمـنِ مـکــاره مــن

به خیمـه اصغـرم لب تشنه مانده

امـان ازکـودکِ شیـرخواره مــن

گـرفتـه بُغـضِ غـم راه گلـویـم

 

نمی دانـم سـر نعشت چه گویـم

چگونـه رو نمایـم سـوی خیـمـه

اگر پُرسَـد سکیـنـه کو عمویـم؟

سپهدارم ، علمـدارم ، خداحافـظ امیرم

 

تقاصت را من از این دشمـن ملعون بگیرم

خـداحافـظ امیـر باوفایـم

خـداحافـظ سپـه دار رشـیــدم

به ماننـدت به دنیا کس ندیــدم

 

تو را دیـدم شکستـه زیـر فولاد

منـم در زیـر ایـن ماتم خمیـدم

تـنـت آمــاج کیـن دیـدم دلاور

دو دستانـت جـدا از قـاب پیـکر

 

دم آخـر صدایـت  دلنشیـن بـود

چه شد خواندی مرا این دم بـرادر

سپهدارم ، علمـدارم ، خداحافـظ امیرم

تقاصت را من از این دشمـن ملعون بگیرم

 

خـداحافـظ امیـر باوفایـم

خـداحافـظ امیـر باوفایـم

علـمـدار رشیـد بـاخـدایـم

یل نـام آور گلگـون لـوایـم

 

گل صـدپـارهخشکیده نایـم

لب خشکیده ات آتش  به جان زد

عیـاری بـر وِلای عـاشـقـان زد

بـنـازم ای بــرادر بـر وفـایـت

 

که تأییدی به عشقی بی کران زد

دلم یکسو غم و یکسو نشاط است

غمم هجر و نشاطم در حیات است

که تا دنیـا به جا باشـد ابالفضـل

 

گل نامـت نگینـی بر فـرات است

سپهدارم ، علمـدارم ، خداحافـظ امیرم

تقاصت را من از این دشمـن ملعون بگیرم

خـداحافـظ امیـر باوفایـم

 

خـداحافـظ دلـم لبریز غـم شـد

گریبـانـم  فقـط آویـز غـم شـد

بهـار خیمـه هـایـم در فـراقـت

اسیـر پنـجـه  پـاییـز غـم شـد

 

سرایـم بـی تـو سامانـی نـدارد

عطـش درخیمـه درمانـی نـدارد

علی طفـل لب عطشـان صغیـرم

دگـر در پیـکـرش جانـی نـدارد

 

سپهدارم ، علمـدارم ، خداحافـظ امیرم

تقاصت را من از این دشمـن ملعون بگیرم

خـداحافـظ امیـر باوفایـم

خـداحافـظ کلامیسـت غمگنـانه

 

که اشـک از دیـده ام سازد روانه

ولـی جـانـا بـه دنبـال تـو آیـم

به زودی در نـبـردی عـاشـقـانه

ابـالـفـضــل ای عـلمـدار دلاور

 

یــل آزاده در خـــون شـنــاور

به حـقِّ اشـکِ مولا بر جبـیـنـت

شفاعـت سـروری کـن نـزد داور

سپهدارم ، علمـدارم ، خداحافـظ امیرم

 

تقاصت را من از این دشمـن ملعون بگیرم

خـداحافـظ امیـر باوفایـم

شاعر : محمدرضا سروری

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

کلیپ سرا وب‌سایت

نظرات بسته شده است.